دروغ نمیگویم ، منم شیعه ی ماکیاولیم!
قرن ۱۵میلادی نیکولو برناردو ماکیاولی در کتاب خود شهریار (The Prince):
داشتن صفات خوب چندان مهم نیست. مهم این است که پادشاه فن تظاهر به داشتن این صفات را خوب بلد باشد. حتی از این هم فراتر میروم و میگویم که اگر او حقیقتاً دارای صفات نیک باشد و به آنها عمل کند به ضررش تمام خواهد شد در حالی که تظاهر به داشتن این گونه صفات نیک برایش سودآور است. مثلاً خیلی خوب است که انسان دلسوز، وفادار، باعاطفه، معتقد به مذهب و درستکار جلوه کند و باطناً هم چنین باشد. اما فکر انسان همیشه باید طوری معقول و مخیر بماند که اگر روزی بکار بردن عکس این صفات لازم شد به راحتی بتواند از خوی اانسانی به خوی حیوانی برگردد و بیرحم و بیعاطفه و بیوفا و بیعقیده و نادرست باشد. هدف عمل سیاسی دستیابی به قدرت است و بنابراین، آن را محدود به هیچ حکم اخلاقی نیست و در نتیجه به کار بردن هر وسیلهای را در سیاست برای پیشبرد اهداف مجاز و بدین گونه سیاست را به کلی از اخلاق جدا می باشد. ماکیاولی معتقد است، زمامدار اگر بخواهد باقی بماند و موفق باشد نباید از شرارت و اعمال خشونتآمیز بترسد. زیرا بدون شرارت، حفظ دولت ممکن نیست.
قرن ششم میلادی ٬ در یک شورای شش نفره ٬ عبد الرحمان بن عوف رو به على بن ابیطالب (علیه السَّلام) کرد و گفت: با تو بیعت مى کنم که بر کتاب خدا و سنّت پیامبر عمل کنى و از روش شیخَین پیروى نمایى.
على (علیه السَّلام) آخرین شرط او را نپذیرفت وگفت: من بیعت تو را می پذیرم، مشروط بر اینکه به کتاب خدا و سنّت پیامبر (صلَّى اللّه علیه و آله و سلَّم) و طبق اجتهاد و آگاهى خود عمل کنم. چون عبد الرحمان از على (علیه السَّلام) جواب منفى شنید، خطاب به عثمان همان سخن را تکرار کرد. عثمان فوراً گفت: آرى. یعنى پذیرفتم.
پی نوشت ۱: هرکس پادشاه سرزمین وجود خود است و مختار بر انتخاب.
پی نوشت ۲: البته که انتخاب حق مسلم انسانهاست...
حتی اگر قابیل بودن را انتخاب کنند.
درد خون هابیل است که میریزد...
.
.
.
.
.
.
.
درد خون هابیل است که میریزد...
پی نوشت ۲ برگرفته از یک وبلاگ زیباست