پشت ِ پرچین ِ بی نامی

کاش پیش حقانیت حضرت حق نام نداشته باشیم ، اما بد نام نباشیم .... طوبا للغرباء

پشت ِ پرچین ِ بی نامی

کاش پیش حقانیت حضرت حق نام نداشته باشیم ، اما بد نام نباشیم .... طوبا للغرباء

آخرین مطالب

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

همه صیدها بکردی ، ــهله میــــ  ــــر بار دیگر
سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر

همه غوطه‌ ها بخوردی ، همه کـارها بکردی
منشین ز پای یک دم ، که بماند کار دیگر

همه نقدها شمردی ، به وکیل ، درسپردی
بشنو از این محاسب عدد و شمار دیگر

خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هـوس قـ ـمـ ـار دیگر
بنماند هیچش الا هـوس قـ ـمـ ـار دیگر
بنماند هیچش الا هـوس قـ ـمـ ـار دیگر
بنماند هیچش الا هـوس قـ ـمـ ـار دیگر

 

پی نوشت: هییی پسر ، اسم رمز فراموشت نشه ، ط ـالِ ـع اگر مدد دهد ...

sessizlik
۳۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
دوره ی ارزانیست...
شرف اینجا ارزان...
تن عریان ارزان...
و دروغ از همه چیز ارزانتر...
و چه تخفیف ِ عجیبی خوردست قیمت هر انسان...
دهان دختر زیبا تهی ز دندان شد...
که جرم هر شکسته دندان بهای یک نان شد...
هیچ کس فکر نکرد که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست...
و همه مردم شهر بانگ برداشته اند که چرا سیمان نیست...
و کسی از  خود نپرسید چرا ایمان نیست...
و من ِ ساده در این اندیشه...
چه زمانی شده است!
چه زمانی شده است!
که بغیر از 
انسان
هیچ
چیز
ارزان 
نیست!!!
 
پی نوشت: مردان ، بابت حراج و فروش تنشان ، پول هم میدهند --------> زنها باهوشترند.
پی نوشت: ارتباط فریاد به خاطر نبود سیمان ، و نایاب شدن نان با برهان خلف قابل اثبات است. 
پیشنهاد به وزارت اموزش و پرورش: این روزها چوپان دروغگو را به عنوان قهرمان ملی معرفی کنید. هرچند دلم برای چوپان دروغگو می سوزد. تنها یک دروغ گفت و رسوای عالم و ادم شد ولی بعضی ها ....
پی نوشت: شاعر فراموش کرد شاه بیت ارزانیها را ، قضاوت را نگارش کند. قضاوت از دروغ هم ارزانتر. قضاوت بدون داور. قضاوت بدون دانستن واقعیت. قضاوت ماهی از خشکی ِ بیرون ِ برکه. 

sessizlik
۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دهم اردیبهشت / ساعت هشت و نیم غروب

 بیمارستان قدس اراک /

چهل روز از بهار میرفت...........................

زنی آبستن درد است و حامل یک جهان در شکم

و منتظر.....

برای ارتقا به مقام مادری.

اندکی بعد...

 زن آرام شد و صدای کودکی ضعیف حرمت سکوت را به بازی گرفت

یاد ندارم گریه اش از سر حسرت حضور بود یا شوق طلوع

اما امروز در سالروز آن حادثه!

که عده ای عزیز تهنیتش می گویند....

به 365 روز رفته نگاه میکند و جز چند تجربه تلخ روز خوشی به یاد ندارد.

به روزهایی که می توانستند سرود روشن باران باشند و دریای غزل

و همه شد دل ِ طوفان ِ نا امیدی و ناباوری و ...

بسان دفتر ناخوانده و از راه سفرش جا مانده 

.

.

.

.

خدایا ، آن روز که خاک غربت از دنیا و قرب تو بر سرم کشند 

آن روز که فرشتگان پرسشت فرود آیند و  بپرسند 

جوانیت را چه کردی؟

چون پسته دهان بسته ، لال خواهم بود.

خدایا ، در این فرصت مرا با خویش مگذار ....

که باز هم  حسرت دیروز را میخورم. دیروزهایی که همیشه زود دیر میشوند و من همه ی عمر دیر رسیدم.

خدایا ببخش که در حضورت چنین میگویم. اما.....................

                                             تولدم مبارک نیست

 

پی نوشت: امسال تمام دلخوشیم فقط همین 13 هست. فاصله حضور کوچک من تا حضور بی نهایت و مبارکت.

ببخش ؛ 

که کنار وجودت کی من ، من  باشم که پیش تو هیچم و سایه ی هیچ. 13 بعد از حضورت هیچگاه نحس نبود. 

sessizlik
۱۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۰:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یک چند در این دایره حیران گشتیم

رفتیم گران شویم ، ارزان گشتیم

در طالــع ما کساد بازاری بود

آیینه فروش شهر کوران گشتیم

 

پی نوشت: 

ای قلم سُزلریندَ اثر یُخ ................ آشینادَن مَنَ بیر خبر یُخ


sessizlik
۰۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر