پشت ِ پرچین ِ بی نامی

کاش پیش حقانیت حضرت حق نام نداشته باشیم ، اما بد نام نباشیم .... طوبا للغرباء

پشت ِ پرچین ِ بی نامی

کاش پیش حقانیت حضرت حق نام نداشته باشیم ، اما بد نام نباشیم .... طوبا للغرباء

آخرین مطالب

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

خدای خوب من .....

چه بسیار کارهاى زشتم را پنهان کردى

و چه بسیار بلاهاى سخت از من بگردانیدى

و چه بسیار از لغزشها که مرا نگاه داشتى

و چه بسیار ناپسندها که از من دور کردى

و چه بسیار ثناى نیکو که من شایسته آن نبودم و تو از من بر زبانها جاری ساختی

اى خداى من اى پروردگار من و سید و مولاى من؛

از کدامین سختی هاى امورم بسویت شکایت کنم و از کدام یک به درگاهت بنالم و گریه کنم؟

از دردناکى عذاب آخرت بنالم یا از طول مدت آن بلاى سخت زارى کنم؟

پس اگر تو مرا با دشمنانت به انواع عقوبت با اهل عذابت همراه کنى و از جمع دوستانت جدا سازى،

در آن حال گیرم که بر آتش عذاب تو صبورى کنم..................................................................

................................................................................................................................

................................................................چگونه بر فراق و دوری از  تو شکیبایی توانم کرد؟؟

پی نوشت: گاهی مطمئن میشم ، ناخوداگاه و بدون اینکه بدونم ، از دشمنان خدا هستم؟؟؟؟؟

باید یه کم فکر کنم.....

پی نوشت: "السلام علینا و علی عبادالله الصالحین" ... ضمیر "نا" در «علینا» هر کسی میتونه باشه الا من در ضمیر ِ متکلم ِ مع الغیر!!!

sessizlik
۲۴ مهر ۹۲ ، ۰۹:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


نامه یک دختر زشت به پروردگار.

پروردگارا!... این نامه را بنده ای از بندگان تو به تو می نویسد که بدبختی به مفهوم وسیع کلمه- در زندگی بی پناهش بیداد می کند...به عظمت و عدالت تردید ناپذیرت سوگند،همین حالا که این نامه را به تو می نویسم، آنقدر احساس بدبختی می کنم که تصورش – حتی برای تو که تنها پناه تیره بختانی – امکان ناپذیر است...میدانی ، خدا... سرنوشت دردناکی که نصیب زندگی تنها من شده ، صرفاً زاییده ی یک امر تصادفی است...مگر زندگی جز ترادف تصادفات ، چیز دیگری هم هست؟...نه ، خدا!...به خدا نیست...بیست و هشت سال پیش از این دختری زشت روی و ترشیده با پولی که از پدرش به ارث برده بود ؛ جوانی زیبا را خرید ... نتیجه ی این معامله وحشتناک ، من بودم!...بخت سیاه من ، حتا آنقدر به من یاری نکرده بود که وجودم تجلی دهنده ی زیبایی پدرم باشد...

sessizlik
۱۹ مهر ۹۲ ، ۱۶:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

پی نوشت:   از همهمه ی داغ "زمین" بیزارم ....


sessizlik
۱۴ مهر ۹۲ ، ۰۲:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر