پشت ِ پرچین ِ بی نامی

کاش پیش حقانیت حضرت حق نام نداشته باشیم ، اما بد نام نباشیم .... طوبا للغرباء

پشت ِ پرچین ِ بی نامی

کاش پیش حقانیت حضرت حق نام نداشته باشیم ، اما بد نام نباشیم .... طوبا للغرباء

آخرین مطالب

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است


اراک ، منزل پدری آقای مهاجرانی ، سال 1368


جلسه اراکی های مقیم پایتخت


دکتر رجبی در کانادا درباره‌ی هویت ایرانی صحبت کرده است. میتوانید فشرده‌ی سخن ایشان را در شهروند بخوانید. علاوه بر آن آقای اخوت هم در نگاه نو شماره‌ی جدید - آبان ماه - درباره‌ی هویت ایرانی نکته‌های اندیشه‌برانگیزی را مطرح کرده‌اند. خاطره‌ی ایران شناسی به یادم آمد که سال‌ها پیش به مشهد سفر می‌کند. در خانه‌ی دوستی ایرانی مستقر می‌شود و داستان جستجوگری‌اش را در سفرنامه‌اش نوشته است. صاحب‌خانه دختر هفت ساله‌ای داشته، زیبا و خوش‌سخن و پر شور. از دختر می‌پرسد: دختر ناز چند سالت هست؟ دختر می‌گوید: هفت سال. مادرش می‌گوید: دقیقا هفت سال، چون در چنین روزی متولد شده است. می‌پرسد جشن تولد برایش نمی‌گیرید؟ می‌گویند نه ما جشن تولد نداریم. بعد از ظهر دوست ایرانی، جهانگرد را به مجلس سالگرد کسی می‌برد که هفت سال پیش مرده بود. روز بعد جهانگرد می‌بیند در بازار، معماری دارد آجر کاری می‌کند از دقت معمار و زیبایی آجرکاری به شگفت می‌آید؛ ساعتی چشم از معمار بر نمی‌دارد. مردم راه خودشان را ادامه می‌داده‌اند. می‌بیند کسی به معمار و کار او توجهی نمی‌کند.

روزی دیگر می‌بیند می‌خواهند دیواری را خراب کنند، عده‌ی زیادی جمع شده بودند. وقتی دیوار خراب می‌شود می‌بیند جمعیت احساس شادی می‌کند. از این چهار حادثه یا تجربه استنتاج کرده است که ایرانیان به مرگ بیشتر از تولد و به ویرانی بیش از آبادی توجه می‌کنند.
به گمانم این استنتاج پاره‌ای از واقعیت را به همراه دارد. گرچه آن سفرنامه بیش از هفتاد سال پیش نوشته شده است. اما گویی هنوز هم در دید و داوری برخی انسان به دنیا می‌آید که بمیرد. تردیدی نیست مرگ پایان زندگی است اما زندگی، مرگ و ویرانی نیست.


سیدعطاءالله مهاجرانی 
                                                                                                                  84/8/23

sessizlik
۳۰ اسفند ۹۱ ، ۱۵:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد؟!

برای عشق خیانت کرد

برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد

برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند

وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم

می گویند: از پشت کوه آمده!

ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد،

تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ!

"محمد بهمن بیگی"


پی نوشت: البته خدا، خدای آدم های خلافکار هم هست!


sessizlik
۱۱ اسفند ۹۱ ، ۱۱:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


پسرم، هرگز در زندگی خود بین مباش، هرچه را به خود می پسندی برای دیگران نیز پسنده باش؛ و پیوسته دیگر خواه و دیگر دوست باش . آیا دوست می داری که ستم بینی ؟ همچنان که خویشتن مظلوم نمی خواهی، بر دیگران ظلم و ستم روا مدار. نیکویی کن آنچنانکه از نیکویی دیگران محظوظ و شادمان می شوی. زشت زشت است ، چه در باره ی تو و چه در باره ی همسایه ی تو ، زیبا ، زیباست برای همگان ؛بنابراین زیبا را برای همه برگزین و زشت را از همه بدور دار . 


sessizlik
۰۳ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

زنان برایم مثل دست نوشته ها می مانند.

هر کدام شکلی و ظاهری.

یکی نسخ و یکی ثلث ، یکی نستعلیق و یکی کتابی و ساده ، بدون هیچ آرایش.

یکی شکسته و یکی سیاه مشق و یکی بدخط ِ بدخط.

اما نوشته های زیبای بی محتوا بسیارند. زیباترین خط از این دست نوشته ها را یکبار بیشتر نمی توان خواند. که گاهی به انتها نرسیده رغبت به ادامه اش را از دست می دهی. میتوان فقط نگاهشان کرد بدون آنکه بخوانیش. تازه اگرحوصله ات بیاید و چشمانت خسته از تکرار نشوند. چون "هنر بزرگ او دروغگویی و بالاترین مشغولیتش به ظاهر و زیبایی است. "

زنانی هستند که فارغ از رسم الخطشان آنقدر بامحتوایند که بارها ارزش خوانده شدن را دارند هرچند بسیار اندکند....

حتی نیچه می گفت : موجودیت ندارند!!!

ولی اینان برایم چون نوشتارهای قرآنند. فرقی نمیکند کی و از کجا شروع به خواندن کنی. مگر فرقی میکند که تو حمد را بخوانی یا قلم و یا نسا. نیاز نیست چنین معشوقه ی مقدسی را از اول تا به اخر بخوانی. از هر جا شروع کنی زیباست.

و حتی اگر قسمتی از آن را روزی ده بار تکرار کنی خسته نمیشوی و فردا هم می خوانیش. شاید با اشتیاقِ بیشتر.

اطلاعیه: دیرگاهیست موسسه ای دایر شده به اسم انجمن خوشنویسان که کارش فقط آموزش خطاطیست. و هنر آموزان آموزش می بینند که زیبا بنویسند. بدون ترس از ارتکاب اشتباه؛ بدون آنکه جایگاه انسان را در جهان شناخته باشند؛ هرچه باشد می نویسند. هر چه باشد ، فقط زیبا باشد! 

و سخت است....."عاشق کردن  ِ چشمهای عاشق شده به الوان دروغین".


پی نوشت: بگو که از کدوم طرف، میشه به آرامش رسید
وقتی تو چشم هر کسی، برق فریبُ می شه دید
راه ضیافتُ به من دستای کی نشون می ده؟!
وقتی که حتی گل سرخ، این روزا بوی خون میده



sessizlik
۰۲ اسفند ۹۱ ، ۱۵:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر