یادم باشه که لحظه های آخر
اون موقع که خاک داره صدام میزنه
وصیت کنم:
که نه کسی قران برام بخونه که هرچی از قرآن به من رسید وقت زنده بودنم هست
و نه مداح ِ خوش صدای شهر از خوبیهای نداشته ام برای اقوام و دوستان و آشنایان بگه و الکی مهربونم کنه!
فقط یکی پیدا بشه ، میکرفون دست بگیره و داد بزنه:
در حیرتم از مرام این مَـــــردم ِ پَست
این طایفه زنده کشِ مُــــــرده پرست
تا هست به ذلت بکُشندش به جفـا
تا رفت به عــزت ببَرندش سر دست