فقط از تو همین مونده ...
(: چ ـهــ ار :)
پی نوشت :
۱. تو شاد گوش کن :)
نه مثل من ... "تهران" حمید هیراد و "کجا باید برم" روزبه بمانی و "همخواب" چاوشی و "دلتنگی" ستار و «صدایم کن» افتخاری بزرگ :)))
۲. .......
فقط از تو همین مونده ...
(: چ ـهــ ار :)
پی نوشت :
۱. تو شاد گوش کن :)
نه مثل من ... "تهران" حمید هیراد و "کجا باید برم" روزبه بمانی و "همخواب" چاوشی و "دلتنگی" ستار و «صدایم کن» افتخاری بزرگ :)))
۲. .......
دل پریشون باشه و ....
توی تــ ـهــ ـرون باشه و ....
پی نوشت:
برای ما
همه ی روزها فراموش می شوند؛
به جز همان یک روز .....
که نشانی اش را به هیچ کس نگفته ایم.
کجــا باید بـــرمــــ…
که یک شب فکرِ تو
منوُ راحت بـــذاره؟
پی نوشت: یه ماهی تو اکواریوم زار میزنه ...
دیگر تمام شد ...
مرغ از قفس پرید!
ندا داد جبرئیل
اینک شما و
وحشت دنیای بی علی
جز یا علی مگو و مدد از جهان مجو
شیطان نشسته در پس هر یــــــای بی علی
پی نوشت: فریاد می زد؛ ببینید و بشنوید!!!
کور و کر یم!
حوصله ی شرح قصه نیست....
یا علیّ اِذا رَاَیتَ النّاسَ یَتَقَرَّبونَ الی خالِقِم بِاَنواعِ البِرّ،تَقَرَّب انتَ الَیهِ بِاَنواعِ العَقلِ،تَسبِقَهُم".
ای علی،چون مردمان در تکثر عبادت رنج برند،تو در ادراک معقول رنج بر،تا بر همه سبقت گیری.
تمنا: باز باش ای بارگاه ماله کفوا احد؛ تا ابد...
دیگر تمام شد ...
مرغ از قفس پرید!
ندا داد جبرئیل
اینک شما و
وحشت دنیای بی علی
پی نوشت: می روی با فرق خونین پیش بازوی کبود ........... شهر بی زهرا که مولا قابل ماندن نبود
ساقیا در سجده هم جام شهادت میزنی ............ اولین مستی که میخوانی تشهد در سجود
دهم اردیبهشت / ساعت هشت و نیم غروب
بیمارستان قدس اراک /
چهل روز از بهار میرفت...........................
زنی آبستن درد است و حامل یک جهان در شکم
و منتظر.....
برای ارتقا به مقام مادری.
اندکی بعد...
زن آرام شد و صدای کودکی ضعیف حرمت سکوت را به بازی گرفت
یاد ندارم گریه اش از سر حسرت حضور بود یا شوق طلوع
اما امروز چهل سال پس از آن حادثه!
که عده ای از روی وظیفه و اندکی از روی محبت تهنیتش می گویند....
می بیند که خورشیدِ هر روزش از غرب به شرق غروب می کند.
بهتر شدن دنیای اطراف که هیچ ،
نورسیده ی امروزمان برای بهتر بودن دیروز خود سوگوار است.
خدایــــــــــــا مددی....
روز دیدارمان که هر روز نزدیک تر می شود
شرمنده ات نباشم که چرا چشمم کور است و جانم رسوا و عمرم رد شده و تولدم مبارک نیست.
پی نوشت: خوش به حال مردان بی ادعا
نه این که رفتند.
عرضه رفتن داشتند.
پی نوشت: قلب بالا کلیک پذیر است.
اگــــرچه نزد شما تشنه ی سخن بودم
آنکه حرف دلـــــــش را نگفت ، من بودم
دلــــــم برای خـودم تنگ می شود ، آری
همیشه بی خبر از حــال خویشتن بودم
نشد جــــواب بگـــــــیرم ســلام هایم را
هــــر آنچــــه شیفته تر از پی اش بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را؟
اشاره کنم انگار کـــــــــــــــوه کن بودم
اشهدُ اَنَّ نفسُ النبیَ صــــراط المستقیم.
و اشهد اَنَّ ...
قصه ی حَبلُ المتین و اصل آیین و فرع دین ، عشق ِ بارگاه ماله کفواً اَحد باشد.
پی نوشت: فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ الله عَلَى الْکَاذِبِینَ (آل عمران / 61)
فکر کنم حدودا 20 سال پیش بود.
سال 23 هجری
جلسه ای با حضور شش نفر از بزرگان و یک سوال از آبروی خدا.
آیا به روش دو نفر پیشین و این کتاب عمل میکنی؟
سکوتی کوتاه به اندازه یک پلک زدن و نگاه به آسمان و عبور از همه ی رنگهای دروغین ....
.
.
.
.
.
.
گاهی لحظه ها و خالق آن بوی ابدیت میدهند
پی نوشت: آهای نیچه ، تاریخ خوندی اما کور بودی و خدا را روی زمین ندیدی!
خدا هیچ وقت نمیمیره حتی اگر فرقش شکافته باشه.
اعتراف: قدیم ترا ، اون وقتا که کمی آدم تر بودم ، فکر میکردم اگر من هم در موقعیتهای مشابه سال 23 هجری قرار بگیرم خیلی راحت میتونم چشمامو از چیزی که میخواد با دروغ نتیجه بشه ببندم و از لبه تاریکی بگذرم....... راحت بگذرم.
نمیدونم ، شاید اون روزا که کوچه دلم گاهی بوی باران میداد میتونستم اما ....
اما روزگار گذشت و گذشت در زمانی نه چندان دور ، من ِ پر ادعای ِ هیچ را گذاشت در مرز انتخاب.
و من ....
لحظه ای درنگ و همه رنگ!
خدایا شکرت که همیشه موقعیتهای رو پیش میاری که بفهمم و بیشتر باور کنم باور همیشگیم رو ------> کلیک
تَهَدَّمَتْ وَ الله اَرْکانُ الْهُدی، وَانْطَمَسَتْ اَعْلامُ التُّقی وَانْفَصَمَتْ الْعُرْوَِْ الْوُثْقی
پی نوشت: رمضان برای تو فرخنده شد که رستگارترین خلق خدا شدی ...... از ازل تا به ابد.
و برای ما ، بعد از تو حتی قدر هم مبارک نیستـــــ.....
قفس حتی اگر به بلندای آسمان باشد ، برایم تنگ است
وقتی فضایش محدود شده با میله های ِ نامساوی ِ بدشکل ِ "وظیفَــــمه" باشد.
بی دوست داشتن هیچ چیز زیبا نیست حتی ...
حتی نمازم....
دهم اردیبهشت / ساعت هشت و نیم غروب
بیمارستان قدس اراک /
چهل روز از بهار میرفت...........................
زنی آبستن درد است و حامل یک جهان در شکم
و منتظر.....
برای ارتقا به مقام مادری.
اندکی بعد...
زن آرام شد و صدای کودکی ضعیف حرمت سکوت را به بازی گرفت
یاد ندارم گریه اش از سر حسرت حضور بود یا شوق طلوع
نمیدانم!
اما 35 سال بعد از آن روز بزرگترین امیدم ، حس ِ سایه ی توست خدای خوبم....
من که نبودم و خواست ِ بودنم نبود.
هر چه هست لطف توست. خدایی ِ توست.
همه ی خوبیها از تو و هر چه نادرست و کژ از من
از نادانی و جهلم ، از هواپرستی و سستیم ، از اینکه نباید این باشم و هستم.
خدایا ، نه اینکه در سایه ی حکمت و مصلحت تو بخواهد جغد ناامیدی بر بام خاطرم پرکشد ،
نه هرگز...
با این همه سرافکنده از محضرت طلب بخش میکنم که چنین میگویم!
اما تا اینم که هستم
تولدم مبارک نیست
مهربانترینم ...
قلبم که دریا نیست!
نیم کاسه ای آب ...
و این همه انتظار
از خودم و تو از من...
بالایی گفت انصاف نیست!
میانه ی چپ گفت: هیسسسس! محکمه اینجاست.
فرشته ای گفت: "هیچ وقت نمیگم: چرا! چرا ندارد. تو این دنیا ، با یه دردایی فقط باید مدارا کرد".
اما ....
نه درد نبودن و نرسیدن
نه درد نداشتن و دوست داشتن
نه درد ِ کشیدن و غربت!
اینها که دردی نیست! شاید قلقلک
درد ، درد ِ "ای کاش" است.
درد چشم انتظاری. و معجون دور بودن و رخت شور خانه ای در دل.
و از همه مهمتر
که تو خدا باشی و و این همه ابصر و اسمع و ارحم و ...
و من این همه جهول و خاکستری.
پی نوشت: شب شعر ِ نامهای قشنگ تو ، در قلب خاکستری من مثل آسمان کویر و شهر کوران.
پی نوشت: امتحان کردم ببینم "سنگ" می فهمد تورا ---- از تو گفتم با "دلــ" ـم ، کوتاه امد ، گریه کرد.
باور کن بزرگ شدن به ادای بزرگی دراوردن نیست.
تو بزرگ شو ، بزرگی خواهی کرد حتی اگر نخواهی ...
پی نوشت: چقدر بدمنظره هست ، چیزی که نیستی را نمایش بدهی که هستی.
پی نوشت: الحاقیه به پست 28 بهمن 91 ----> کلیک
مدتیه در نماز و قنوت ِ خیالم پر از ربنای ِ آرزوی ِ صدای بارانم.
پی نوشت: به پایان هیچ راهی نمی اندیشم. آنان که دستم را رها کردند "ترس" از انتها داشتند.
سر این قصه درازست است. دراز مثل "تا" نداشتن ِ دوست داشتن صدای باران. مثل داشتن حس ِ غریبی در غربت و خانه.
گناهانــم را دوست دارم
بیشتر از تمام کارهای خوبی که کرده ام،
می دانی چـــــــرا؟
آنها واقعی ترین انتخاب های منند ...
کسی که نشسته است
همیشه "خسته" نیست
شاید جایی برای رفتن نداشته باشد
کسی که نشسته است
شاید "خسته" باشد
شاید همه جا را گشته باشد و خسته باشد ....
پی نوشت: بــرای دیدن تو آسمان خم می شود اما ..... برای من کلاهش را ، مترسک برنمی دارد
به نظرم زیباترین پست هام - والبته نامه ها و ایمیلها ، اسمس ها ، حرفها ، گفته ها و "کارها" - اونایی هستند که بدون هیچ فکر و روتوش و ویرایشی مینویسم و انجام میدم و آخرسر تصمیم میگیرم نفرستم و نگم.
خدایا شکرت به خاطر تمام روزهای زیبایی که داشتم و از من گرفتی (یا گرفتند ، یا گرفتم!)
.
.
.
.
.
.
شاید چون لیاقتش را نداشتم.
پی نوشت: خوشا آنان که الله یارشان بی
امروز
به آسمان مینگرم.
به امید شکار ماهــ تیر در کمان می گذارم....
شق القمر شده است.....
تیر از چله رها میشود. اما...
.
.
.
.
.
گمان کنم شهید می شوم.
پی نوشت: خدایا بیش از همیشه محتاج توام و تو بیش از همیشه تنهایم گذاشته ای.
همه صیدها بکردی ، ــهله میــــ ــــر بار دیگر
سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر
همه غوطه ها بخوردی ، همه کـارها بکردی
منشین ز پای یک دم ، که بماند کار دیگر
همه نقدها شمردی ، به وکیل ، درسپردی
بشنو از این محاسب عدد و شمار دیگر
خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هـوس قـ ـمـ ـار دیگر
بنماند هیچش الا هـوس قـ ـمـ ـار دیگر
بنماند هیچش الا هـوس قـ ـمـ ـار دیگر
بنماند هیچش الا هـوس قـ ـمـ ـار دیگر
پی نوشت: هییی پسر ، اسم رمز فراموشت نشه ، ط ـالِ ـع اگر مدد دهد ...
دهم اردیبهشت / ساعت هشت و نیم غروب
بیمارستان قدس اراک /
چهل روز از بهار میرفت...........................
زنی آبستن درد است و حامل یک جهان در شکم
و منتظر.....
برای ارتقا به مقام مادری.
اندکی بعد...
زن آرام شد و صدای کودکی ضعیف حرمت سکوت را به بازی گرفت
یاد ندارم گریه اش از سر حسرت حضور بود یا شوق طلوع
اما امروز در سالروز آن حادثه!
که عده ای عزیز تهنیتش می گویند....
به 365 روز رفته نگاه میکند و جز چند تجربه تلخ روز خوشی به یاد ندارد.
به روزهایی که می توانستند سرود روشن باران باشند و دریای غزل
و همه شد دل ِ طوفان ِ نا امیدی و ناباوری و ...
بسان دفتر ناخوانده و از راه سفرش جا مانده
.
.
.
.
خدایا ، آن روز که خاک غربت از دنیا و قرب تو بر سرم کشند
آن روز که فرشتگان پرسشت فرود آیند و بپرسند
جوانیت را چه کردی؟
چون پسته دهان بسته ، لال خواهم بود.
خدایا ، در این فرصت مرا با خویش مگذار ....
که باز هم حسرت دیروز را میخورم. دیروزهایی که همیشه زود دیر میشوند و من همه ی عمر دیر رسیدم.
خدایا ببخش که در حضورت چنین میگویم. اما.....................
تولدم مبارک نیست
پی نوشت: امسال تمام دلخوشیم فقط همین 13 هست. فاصله حضور کوچک من تا حضور بی نهایت و مبارکت.
ببخش ؛
که کنار وجودت کی من ، من باشم که پیش تو هیچم و سایه ی هیچ. 13 بعد از حضورت هیچگاه نحس نبود.