شهر هرت 1
تلقین....
این داروی شفا بخش صدها مرض.
و گاهی از دید من.......
دلیل ابهام آلوده ترین فجایعی که در کوچه و خیابان ساعت به ساعت رخ میدهند و می پرسی چرا و بعد آسمان
به ریسمان می بافی و دلیل می تراشی.
و او.......
وقتی هر روز و هر ساعت میشنود که سرشت و طبیعتش چنین است
آنگاه.............
اوهام برش میدارد که باید "حتما چنین باشم؛ که اگر نباشم مریضم."
و تلقین میکنند................
مادر ، پدر ، فامیل، دوست، کوچه، خیابان و کل جامعه و عرف منحوس همیشه حق به جانب............
و در نهایت چنین تربیت می شود که می بینی و می شنوی و می خوانی.
چرا؟؟؟
"زیرا همواره خوشمزه ترین سرگرمی انسان تربیت نشده جنسیت بوده است"
و اما ...........
برای درمانش نسخه ای می پیچند. بی ربط به مرض و مریض. نسخه ای برای طرف دوم ماجرا:
"پرندگان در قفس را دوست دارم، چون از گزند درندگان در امانند.
می خواهم پرندگان را مبحوس کنم.
کاری بزرگ در پیش است.
زیرا باید قفسی به بزرگی و بلندای آسمان بسازم"
برای همیشه!!!!
پی نوشت: در هیچ جامعه ای مردانش چنین شل و بی اراده تربیت نمی شوند که در اینجا می شوند و در هیچ کشوری به مردانش چنین بی حرمتی نمی شود که در اینجا میشود. به حکم همین تلقین هزار و اندی ساله با دلایل در خور و شان سوسمار یا کفتار و شاید یک وزغ ....و نه آدمها
پی نوشت: با نسخه گفته شده مخالف نیستم اما این فقط مسکن است. ویروس پا برجاست.
پی نوشت: نمونه ای از همین دلایل(تلقین ها) و توهین ها ...>>> کلیک کنید