هزار پرسش و اما
هزار چون و هزاران چرای بی زیرا
هزار بود و نبود
هزار شاید و باید
هزار باد و مباد
هزار کار نکرده
هزار کاش و اگر
هزار بار ِ نبرده
هزار بوک و مگر
هزار حرف نگفته
هزار راه نرفته
هزار بار همیشه
هزار بار هنوز ...
مگر تو ای همه هرگز!
مگر تو ای همه هیچ!
مگر تو نقطه ی پایان
بر این هزار ، خط ناتمام بگذاری !
مگر تو ای دم آخر
در این میانه تو
سنگ تمام بگذاری!
قیصر امین پور
پی نوشت:
ورودم را به جرگه بیماران سرطانی تبریک میگویم.
شفیقی گفت: دروغ میگویی.... اصلا نمیفهمی چه میگویی!
لبخند زدم و گفتم: شاید مردنیم..... نهایتش غیر از اینه؟
سکوت میکند .......
به او گفتم: تو که سرطانی نیستی نامیرا خواهی بود؟
گریه اش گرفت.
نمیدانم گریه اش برای میرا بودنش بود یا .......
زندگی زیباست؛
گاهی عاشقانه،
گاهی عارفانه،
گاهی درام،
گاهی ملودارم،
گاهی تراژدی؛
و بزرگترین تراژدی زندگی ، مرگ.
به نظرم ، بزرگترین شاهکار خداوند در خلق بشر نه پیچیدگی مغز است ، نه ضربان قلب. که بزرگترین هنرمندی خدا در خلق درک احساس بی نهایت بودن عمر است. انسان در هر لحظه احساس ابدی بودن دارد.
تا مردن فاصله ای طولانیست ، حتی به اندازه نفسی که به نظر همیشه مداوم است.
کاش من و تمام فرزندان آدم یاد میگرفتیم که این ثانیه های مثلا بی نهایت را با غرور ، غرور ، غرور ، دروغ ، دروغ و ریا ، نابجا سپری نکنیم.
کاش ..............
پی نوشت: گاهی تراژدیها واقعیت ندارد ، فقط گاهی. شاید تا ثانیه ای بعد .