پشت ِ پرچین ِ بی نامی

کاش پیش حقانیت حضرت حق نام نداشته باشیم ، اما بد نام نباشیم .... طوبا للغرباء

پشت ِ پرچین ِ بی نامی

کاش پیش حقانیت حضرت حق نام نداشته باشیم ، اما بد نام نباشیم .... طوبا للغرباء

آخرین مطالب

شهر هرت 2

جمعه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۲۴ ق.ظ


دوستی گفت:

"عاشقش بودم عاشقم نبود؛

وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود."

حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن یکی بود یکی نبود.

 یکی بود یکی نبود. این داستان زندگی ماست. همیشه همین بوده. یکی بود یکی نبود.

در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن.

برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد.

هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود که: یکی بود ، دیگری هم بود. همه با هم بودند.

و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم.  از دارایی ، از آبرو ، از عقیده و نظر ، حتی از هستی.....!!!

انگار که بودنمان وابسته به نبودن دیگریست و برهان داشته هایمان ، اثبات نداشته هایش!!!

آخه هیچ کس نمیداند ، جز ما! هیچ کس نمی فهمد جز ما! و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن!

و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم .  هنر نبودن دیگری!

و زخم کهنه ی روزگار ما فراموش کردن یک "شاید"....


پی نوشت: بیشتر بخشهای این متن از من نبود. ولی حقیقت بود. تلخه ؛ تنده ؛ اما واقعیته...واقعیّت.

پی نوشت: متن بالا به معنای حسادت نیست. به گمانم ، درد بزرگتری دارد.

دردِ هوس ِ قدرت.

حسادت بخش کوچکی از این هوس است. تهمت هم ، اندکی هم غیبت ، حقیرترینشان دشنام و تهوع آورترینشان دروغ.

.

.

.

.

.

معجون قدرتمند شدن آدمک ها چه بد بو و بد مزه است.

("ک" در آدمک ها ، کاف تحقیر است) 


۹۲/۱۱/۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
sessizlik

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی